- سوق دادن
- راندن (مطلقا)، راندن چارپایان. یا سوق کلام (حدیث) نقل کلام بیان حدیث
معنی سوق دادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درس دادن آموختن
مهمانی دادن ضیافت کردن
پیمان بستن، سوگند خوردن
تدخین، ادخان، بر دود نگاهداشتن چیزی را
مدد کردن، یاری کردن
لرد دادن
بیاد مرده یکسال پس از مرگ او اطعام کردن
آماده کردن، ساز پرداختن
عرض سلاح و سامان لشکر
بهم پیوستن دو چیز سخت (چون دو تکه فلز) التصاق دادن لحیم کردن
دلیل دادن، خط دادن
سوزن در نان یا گوشت گذاشتن و به حیوانات (مانند سگ) خورانیدن جهت کشتن آنها
شوهر دادن تزویج
وعده دادن، پیمان کردن
مطابقت دادن، سازش دادن
از هم جدا کردن و تمیز دادن
گوش فرا دادن، گوش کردن، شنیدن
به هم اتصال دادن دو تکه فلز یا پلاستیک و امثال آن که از هم جدا نشود، جوشکاری، جوشاندن
کنایه از پیوند دادن، کنایه از به هم پیوستن و ترتیب دادن دو چیز مثلاً معامله را جوش داد
کنایه از پیوند دادن، کنایه از به هم پیوستن و ترتیب دادن دو چیز مثلاً معامله را جوش داد
به وقوع پیوستن امری، رخ دادن، اتفاق افتادن، پدید آمدن و واقع شدن امری
ساختن و آماده کردن، آراستن، سامان دادن، نظم و ترتیب دادن
چیزی را نزدیک دود یا میان دود قرار دادن برای خشکانیدن آن
امرار وقت کردن، بتاخیر انداختن
ورتاندن
جدا دانستن باز شناختن اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
زبان دادن پشت دادن وعده دادن پیمان کردن: برادرم به من قول داده این کار را انجام دهد، قرار دادن مقرر کردن: پس قول بر آن دادند (قریش با عبدالمطلب) که نزدیک آن زن (کاهنه) روند
کوچاندن فرا روندان فاتوراندن رحلت دادن بمهاجرت وا داشتن از جایی بجایی نقل کردن: اگر فرمان شود بمسارعت نوروز و قتلغشاه بکوچ دادن قیام نماییم
زور و کمک و مدد دادن
گوزیدن
گوش افکندن، شنیدن، تسمع
چون کسی عاشق زنی شود و بوصال او نرسد مو را در کاغذی پیچیده داخل صندوق (قوطی) گذارد و پیش معشوقه فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و ضعیفی خود در محنت هجر است. اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او نیز در جواب مو فرستد} وصف زلفش کی دل صد چاک را رو میدهد شانه با این ربط مو میگیرد و مو میدهد) (مخلص کاشی. بها)
شید دادن: در رخشگری
تازگی بخشیدن تازی کردن (از شرع خود نبوت را نوی داد خرد را در پناهش پیروی داد) (نظامی)
داغ کردن، نشان کردن